چرا سیاستمداران از بحران مالی درس نگرفتند؟
پایگاه
خبری آرتین پولاد – ده سال پیش در این ماه، بانک
فرانسوی بی ان پی پاریباس تصمیم گرفت دسترسی سرمایه گذاران به پولی که در سه صندوق
ذخیره کرده بودند را محدود کند. این اولین علامت رسای بحران مالی بود که یک سال
بعد اقتصاد جهانی را رو به نابودی برد. رکود اقتصادی و مالی در اواخر ۲۰۰۸ به اوج
خود رسید و تا اوایل ۲۰۰۹ نیز ادامه داشت،
جهان را به آستانه سکون مخرب چندساله برد و سیاستمداران اقتصادهای پیشرفته
را کاملا شوکه کرد. پرواضح بود که آنها توجه کافی به درسهایی که می شد از بحران
های کشورهای درحال ظهور گرفت، نداشتند.
هرکسی که بحرانهای مالی کشورهای درحال توسعه را تجربه یا
مطالعه کرده باشد، می تواند آگاهانه تجربیات آنها را بکار ببرد. ممکن است بحران
مالی در این کشورها پس از مدت زیادی پیش بیاید، اما در صورت بروز، این بحران
باسرعت، وحشیانه و به طور گسترده پخش می شود. در این فرآیند شکست های پی در پی،
شرایط کلی مالی به سرعت از رونق به رکود می رسد. شرکتهای اعتباری خصوصی که
فناناپذیر به نظر می رسیدند با سر به زمین می خورند و بانکهای مرکزی و دولت ها با
انتخاب های سیاستهای بی پایه و نامطمئن مواجه می شوند. علاوه براین، سیاستگذاران
می بایست به خطر “توقف ناگهانی” در فعالیتهای اقتصادی خود توجه کنند که
می تواند ویران کننده اشتغال، تجارت و سرمایه گذاری باشد.
به گزارش آرتین پولاد، واکنش مناسب به استرس بحران
مالی شدید می تواند دشوارتر هم باشد اگر اقدامات لازم در زمان روزهای خوب جهت
اطمینان از رشد پایدار و پویای اقتصادی انجام نپذیرد، این امر با بازی سیاستگذاران
در مقصر دانستن یکدیگر حتی دشوارتر نیز خواهد شد. به این ترتیب، تاثیرات اجتماعی-سیاسی
و نهادی یک بحران می تواند حتی طولانی تر از تاثیر این بحران در بخش مالی و
اقتصادی شود.
تمام این درس ها تا ده سال پیش می توانست برای سیاستگذاران
اقتصادی مفید باشد. زمانیکه بی ان پی پاریباس ۲.۲ میلیارد دلار دارایی را در نهم
آگوست ۲۰۰۷ فریز کرد، باید بر همگان مسلم می شد که بحران مالی بزرگتری در حال وقوع
است. اما سیاستگذاران نتیجه غلطی از این امر گرفتند، به دو دلیل: اول اینکه،
پرداختن به میزان بی ثباتی سیستم مالی که تحت سرپرستی ایشان صورت گرفته برای
سیاستگذاران زمانبر است و دوم اینکه اکثر سیاستگذاران در کشورهای پیشرفته این ایده
را که می بایست تجربیات کشورهای در حال توسعه را سرمشق خود قرار دهند کلا نادیده
می گیرند.
متاسفانه، این مسائل هنوز کاملا حل نشده است. در حقیقت، این
خطر مضاعف وجود دارد که سیاستگذاران که خیلی از آنها از مسئولیتهای اقتصادی اداری
خود منحرف شده اند، ممکن است کلا از بزرگترین بینش تاریخی که همان اهمیت مدل رشد
پایه اقتصادی است، غافل باشند. در واقع، ظاهرا امروزه سیاستگذاران در کشورهای
توسعه یافته هنوز محدودیت های یک مدل اقتصادی که کاملا متکی به سرمایه جهت ایجاد
رشدی پایدار و همه جانبه باشد را انکار می کنند. اگرچه این محدودیتها طی ده سال
گذشته محجور بودند، سیاستگذاران به اندازه کافی مدل رشد اقتصادی خود که اقتصادشان
متکی به آن است را تقویت نکردند، در عوض آنها به این نتیجه رسیدند که روند بحران
اقتصادی درصورت جدی شدن پس از مدتی به حالت عادی خود برخواهد گشت.
از آنجاکه سیاستگذاران از ابتدا با این تفکر چرخه ای شروع
به کار کرده اند، به بحران مالی به عنوان یک رویداد سکولار یا مهم نگاه نمی کنند و
نتیجه این شده که منشهای سیاسی خود را “در لحظه، هدفمند و موقت” برنامه
ریزی می کنند. اما نهایتا نیاز به راهبردی وسیع تر و بلند مدت تر آشکار شد ولی تا
آن زمان روزنه های سیاسی جهت اقدامات جسورانه اساسا بسته بود. به همین دلیل،
اقتصادهای پیشرفته وقت زیادی برای رسیدن به زمان قبل از بحران رشد ناخالص داخلی
صرف کردند و نتوانستند به سطح رشد پیش بینی شده خود برسند. بدتر اینکه رشد اقتصادی
که آنها پس از بحران به آن رسیدند چیزی نبود که برای آن برنامه ریزی کرده بودند و
در عوض شکاف عمیقی بین سطح درآمد، سرمایه و فرصتها در اکثر اقتصادهای پیشرفته
بوجود آمد. ادامه دار شدن هرچه بیشتر این روش، چشم انداز رشد اقتصادی کشورهای
پیشرفته را تاریک تر کرد و آنچه قبلا هم به لحاظ مالی و هم سیاسی غیر قابل تصور
بود، امکان پذیر شد و یا حداقل احتمال وقوع آن بالا رفت.
یک دهه بعد از گذشت بحران، اقتصادهای پیشرفته هنوز به طور
قاطعانه از مدل رشدی که بیش از حد وابسته به نقدینگی و سرمایه است دل نکنده اند،
اول از موسسات مالی خصوصی و سپس بانکهای مرکزی. آنها هنوز می بایست در امور
زیربنایی عمدتا تحصیل و سرمایه انسانی سرمایه گذاری کافی انجام بدهند. آنها موارد
ضد رشدی که کارایی سیستم های مالیاتی، واسطه های مالی و تجارت را تضعیف می کند را
در نظر نگرفته اند. ضمن اینکه در بهره گیری از تکنولوژی و فن آوری و بهره گیری از
مزایای بالقوه آن مثل یادگیری ماشن آلات، هوش مصنوعی و اشکال جدید سازگاری و
انعطاف پذیری در مدیریت کارای ریسک های مربوطه، عملکرد ضعیفی داشته اند.
سیاستگذاران دنیای پیشرفته در کاربرد تجربیات اقتصادهای نوظهور
قصور کردند. اما هنوز هم فرصت و امکان تغییر منش برای آنها وجود دارد. آنها قدرت
کافی برای جلوگیری از بروز شکستهای بیشتر و دسترسی به رشد پایدار و مقابله با
نابرابری های هشداردهنده امروز را دارند چراکه هنوز توپ در زمین این سیاستگذاران
است.
منبع: The guardian